سلااااااااام خواهری ها! احوالتون؟ عیدهاتون مبارک! انگشتم می سوزه پرده های پذیرایی مونو مامانم شسته بود. من اتوش زدم. زیر پرده ایش که هیچی . ولی خودِ پرده 23 تا پیلی داشت! به قول داداشم: اَب و آباء اَم جلوی چشمام اومد کمرم لِه شد! دستمم به اتو سوخت حالا مامانم هِی میاد می شینه جلوم، پیلی هایی که باقی مونده رو می شمره و تایی که یک ساعت با هزار بدبختی درست کردم رو خراب می کنه . من اتو می کنم مامانم خسته می شه البته آفتاب از مغرب که هیچ، از جنوب در اومده
درباره این سایت